محل تبلیغات شما
زشت ترین عادات دنیا از آن ایرانی جماعت است. کسی کاسبی موفقی راه می اندازد چندنفر دور و برش همون کاسبی رو راه می اندازند و هرکار می کنند تا اون شخص مورد توجه را از اعتبار بیاندازند.
اینکه جماعتی امروز و هر روز تاب مولانای بزرگ را ندارند اعتباری است که این مرد بزرگ در قلب های خریدار محبت دارد.
شیفتگان تحجر و سلفی گری در لباس های مدرن شاید بتوانند با شاعران و عرفای دست دوم و سوم پنجه درافکنند اما حتی از نزدیک شدن به ساحت ملکوتی مولانا ناتوانند و از این رو مذبوحانه به زعم خویش سعی در تخریب وجاهت و عظمت مولانا دارند.
این داستان امروزی و دیروزی نیست. اما چنان که عرض کردم: عرض خود می برند و زحمت ما میدارند
خود اگر کفر است و گر ایمان او
دست باف حضرت است و آن او

بله کافران را هم خود حضرت حق به دشمنی با انبیا قرار می دهد. اینطور نیست که خداوند فقط پیامبران را مبعوث کند و بعد عده ای با او دشمنی ورزند. بلکه همین دشمنان و کافران نیز به قول مولانا دستباف حق است. می گویید نه؟ تصریح قرآن را چه می کنید؟
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ

می فرماید ما خودمان از میان مجرمان برای پیامبران دشمن قرار دادیم.

من نمی دانم مراد حق از این آیه چیست؟ یعنی چه که خدا ابوسفیان را به اراده ی خود در برابر پیامبر مکرم اسلام قرار داده؟ اما تفسیر می کنم به رای. چرا نکنم؟ بگذارم عده ای به عنوان مفسر نظریات خود را به من تحمیل کنند؟ قرآن برای هدایت همه آمده است. من سهم خود را از قرآن دارم همانطور که بلال داشت و همانطور که اباذر داشت.
من می گویم خدا دشمنان را چون ظلمت دربرابر نور نبی قرار می دهد تا تعرف الاشیا باضدادها صورت پذیرد.
شما بگو غلط است. من سهم خود را از این دریا به قدر تشنگی برمی دارم.

در مورد شیطان هم کاملا درست می فرماید. جرا درست؟ مولانا تفسیر خود را از اسطوره ی شیطان ارائه می دهد می دانید چرا؟ برای این که تفکر خود را به کار گرفته است و به قول دشمنانش که او را با اخباریگری همکاسه می کنند تنها به قول بزرگان سلف یا حنی نص صامت قرآن اکتفا نمی کند که تنها رجیم شدن شیطان را ببیند.
دشمنان مولانا تفسیر مولانا از حسد شیطان را برنمی تابند و آن را برجسته می کنند اما نمی گویند که همین مولانا از پیش دستشان را خوانده است.
ببینید همین مولانا می داند که فلاسفه و فلسفه دوستان و دشمنان او به مرض "من برترم" گرفتارند همان مرضی که شیطان بدان دچار بود.
ببینید مولانای این عارف سترگ چه می فرماید:
علت ابلیس انا خیری بُدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست

آهای کسانی که شیطان را لعن می کنید بدانید که خود به مرض او دچارید.
نمونه می حواهید؟
در همین جمهوری اسلامی چتدهزار مدعی دینداری و پاکدستی در راس امور قرارگرفتند و در نهایت ماهیت شیطانیشان معلوم شد.
باید به حضراتی هم که خود را مومن و شیطان را لعین می دانند گفت:
شب دراز است برادر.

جناب وثوقی عزیز! من ارادتمند شما هستم و دوستانه و شاگردانه می خواهم در دام تبلیغات دشمنان مولانا نیفتید و خود را از این مرد بزرگ و تعالیم او محروم نکنید که خسرالدنیا و الاخرت می شوید.
یک نکته هم در باره ی تصوف و فرقه بازی و مریدپروری بگویم که اینهمه چون خاری در چشم دشمنان تصوف است.
من خود از منتقدان مریدپروری ام اما مگر سایر گروههای اندیشه ی اسلامی چنین نیستند؟ مگر فقهای عظام این همه ارادتمند ندارند؟ که اگر بگوید بمیر می میرند:
پیش او در وقت و ساعت هر امیر
جان بدادی گر بدو گفتی بمیر

این ماهیت هرنوع و سنخ تفکری است که عده ای دور آنها جمع می شوند. نه فقهای مکرم چنین اندیشه ای در سر دارند و نه بزرگان عرفان و تصوف چنین بوده اند. اینکه کسانی نیز به کذب و دروغ در میان ایشان برای خود دار و دسته راه می اندازند اطلاق بر عموم نباید بشود.
مولانای منتقد صوفیه را امروز صوفی می نامید. هم او را که فرموده است:
چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست

انحراف در هر گروهی هست و مختص تصوف نیست. مگر کم بودند فقهایی که در تاریخ اسلام مورد لعن و طرد سایر فقها قرار گرفتند؟
باز فقهای عظام طهارت نفس دارند و زهدشان مانع از خودبینی و خودرایی است. فلاسفه و علمای کلام و به قول شما اهل تعقل که اصلا هیچ مانع و شرمی در فروکوفتن یکدیکر ندارند.
خب مردم چه کنند؟ به قول معروف:
متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی این گروهی آن پسندند

توفیق حق قرین حق طلبان
Forwarded message
 [
Sep 6, 20 8:30:14 PM
 13
:large_blue_diamond:


1⃣ تصریح قرآن را چه می کنید؟
وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ».

اولاً این آیه به چه چیزی تصریح می‌کند؟
ثانیاً من نباید کاری بکنم. شما باید در مقام استدلال، حرف‌تان را اثبات می‌کردید یا حرف مرا رد، که نکردید:
به آیه‌یی استدلال می‌کنید که می‌گوید ما برای انبیا دشمنانی قرار دادیم؛ به محل بحث چه؟! ما گفتیم مولوی صوفی است و نه عارف! بعد هم به‌عنوان مشت نمونه‌ی خروار، دفاعیات او را از حضرت ابلیس سلام الله علیه آوردیم و گفتیم محال است عارف» از ابلیس دفاع کند!
ثالثاً این آیه مثبِت دستبافِ‌خدابودنِ ابلیس» نیست؛ حال آن‌که ادعای شما همین دستباف‌بودن است.
رابعاً آیه می‌فرماید: و این‌گونه ما از مجرمین» برای همه‌ی انبیا دشمنی قرار دادیم؛ نه این‌که مجرم آفریدیم. هر چند الآن به هیچ‌وجه نمی‌خواهم به مطالبی خارج از بحث عارف‌بودن یا نبودن مولوی بپردازم (گر چه خود این بحث هم انحرافی است از بحث اولیه: نقش امثال حافظ و مولوی در وضعیت امروز جامعه) اما بد نیست بدانیم که شر» عند الله» است و نه من الله». برای معدوم هم علت» ساز نمی‌کنند. برای درک درست این قبیل آیات هم باید به مباحث اضلال ابتدایی» و اضلال کیفری» مراجعه کرد تا دانست که اضلال ابتدایی از خداوند محال است. من اصراری به ورود در مباحثی که نمی‌دانم ندارم و شما هم خود دانید.
اسطوره‌ی شیطان» هم از نظر سبک‌شناسیِ مفاهمه، ترکیب روشن‌کننده‌یی است.


2⃣ لطفاً اگر تمایلی به ادامه‌ی بحث داشتید، از این قبیل، استدلال نفرمایید که مجال من ناجوان‌مردانه تنگ است:

ـ در مورد شیطان هم کاملا درست می فرماید. جرا درست؟ مولانا تفسیر خود را از اسطوره ی شیطان ارائه می دهد می دانید چرا؟ برای این که تفکر خود را به کار گرفته است».
فکر نمی‌کنید این استدلال زیادی متقن و گردن‌شکن باشد؟! فلانی درباره‌ی فلان موضوع درست می‌گوید چون به تفکر خودش از آن موضوع استدلال می‌کند!

ـ من نمی دانم مراد حق از این آیه چیست؟. اما تفسیر می کنم به رای».
خب بفرمایید تفسیر کنید! چرا منت‌اش را سر ما می‌گذارید؟! طرف خوابی دیده شما هم خواب دیگری ببینید! مال خودتان است؛ مالک، اختیار تصرف در مال‌اش را دارد! اما به لوازم حرف‌تان هم ملتزم باشید: دیگران هم مجازند در چیزی که از آن سر در نمی‌آورند تصرف کنند! پس واهمه‌یی از ورود کسی در تفسیر مولوی نداشته باشید!

ـ اام دیگری هم هست که بر اساس مدعای دیگرتان باید به آن ملتزم باشید:
و دشمنان او به مرض "من برترم" گرفتارند همان مرضی که شیطان بدان دچار بود».
پس باید ملتزم و مراقب باشید به این مرض گرفتار نشوید. سرتاسر این نوشته‌ی شما جزم‌اندیشی و نفی دیگران است (حتی توصیه‌ی به نیفتادن در دام آراء و نظرات دیگران) بعد در مقام ناصح امین بر می‌آیید و علم آزادمنشی بر می‌افرازید؟! به نظر دیگران احترام بگذارید تا انصاف را از خودتان شروع کرده باشید و ما آبسولوتیست‌ها هم یاد بگیریم غیرمتعظ نباشیم!

ـ مولانای منتقد صوفیه را امروز صوفی می نامید. هم او را که فرموده است:
چون بسی ابلیس آدم روی هست
پس به هر دستی نباید داد دست».
بفرمایید شأن نزول این بیت چیست؟! و دقیقاً مراد مولوی از بیت چه بوده است؟! ابلیس‌آدم‌رو را این‌جا منظور کیست؟! اگر در همین ظاهر بیت هم تأمل می‌شد معلوم می‌شد که می‌گوید: به هر دستی نباید داد دست؛ پس دستی هست که به آن باید داد دست! و آن دستِ بیعت با خود حضرت مولوی است لابد: ای حسام ابله که مدتی از من روی برگردانیدی و سراغ فلان شیخک کذاب رفتی! نادان! شیخ‌ات (خدات) منم! این چند ساله کدام گوری بودی؟!
عارف به خدا» دعوت می‌کند نه به خود!

3⃣ و در آخر:
بخشی از یک استدلال خوب برای اثبات عارف‌بودن مولوی (دفاع از نظریه، این‌گونه است، مستدل و منطقی):
مولانا در گنجنامه‌ی ابلیس تصرف کرده است [.*] یکی از ویژگی‌هایی که نشان می‌دهد مولانا در طبقه‌‌بندی عارفان شهید ایرانی ـ حلاج، عین القضاة، سهروردی ـ قرار دارد یعنی در گروه عارفان دگراندیش غیر سنّتی، همین تریلوژی ابلیس اوست». مثنوی و چند داستان؛ دکتر شمیسا، ص79.

منتهی استاد دکتر شمیسا عارف» را به سیاق خود معنا می‌کنند که حرف دیگری است و محل بحث‌اش این‌جا نه.

سرانجام این‌که مهربانی‌تان را درود سپاس.
برقرار و سلامت باشید ان شاء الله تعالی

*_ این بخشی که حذف کردم بسیار مهم است اما من حال تایپ بیش از این ندارم.
Forwarded message
سلام و سپاس از توضیحات شما
قصد جدل ندارم پس به استدعایی بسنده می کنم و آن این که:
درصورت امکان عارفی را به بنده در همان حدود قرن های هفت و هشت معرفی بفرمایید تا بنده زندگی و آثارش را مطالعه کنم شاید بتوانم در مقایسه با مولانا بفهمم چرا مولانا عارف نیست.

به نظرم اختلاف فی مابین از نظرگاه است در شناخت عارف.
سپاسگزار خواهم بود
Forwarded message
 [
Sep 7, 20 10:28:54 PM
 13
:large_blue_diamond:
سلام و عرض ادب
یافت می‌نشود.
بحمدالله شما خودتان اهل فن‌اید و بلدکار.
مگر نه این است که صوفیه (=عرفا در عرف فرهنگ و ادب فارسی) خود را به امام هشتم علیه السلام و از آن طریق به حضرت علی علیه السلام منتسب می‌کنند؟ پس چرا آب را از سرچشمه بر نداریم؟!

در پناه حق موفق‌تر و مؤیدتر باشید
:sunflower:
Forwarded message
سلام استاد
سرچشمه را که بنده منکر نیستم سهل است شیفته ی حضرتش هستم

با این وضع آیا باید گفت بعد از حضرات ائمه ی اطهار و احیانا چند تن از یاران و نزدیکان کسی را نمی توان عارف نامید؟
لااقل تا زمان مولانا؟

یا این که اصلا مرام و سلوک حضرات ائمه را نیز عرفان نباید نامید؟

در صورت نخست آیا این سرچشمه های گرانقدر ابتر مانده اند؟

اگر چنین است آیا مولانا را در قیاس با ائمه علیهما السلام نمی توان عارف بالله نامید؟ و باید صوفی اش دانست؟ و کس دیگری برای مقایسه نیست؟

اگر چنین باشد آیا چاره ای جز اخباری گری (در عرفان) می ماند؟ وقتی رشته ی تجارب عرفانی گسسته شده، آیا توقع تقلید از گذشتگان سلف ناگزیر نیست؟

واقعا راه هدایت بسته شده است؟

تازه برداشتن آب از سرچشمه ای با آن قدمت بدون متون متقن چگونه ممکن است؟
اگر استاد و دیگر سروران نیز در کنار عنایت استاد وثوقی وارد بحث شوند و بنده را از این سردرگمی برهانند دعاگو خواهم بود.
Forwarded message

پیوند (شعرعاشقانه)

بخش سوم مطالب نقد عرفانی استاد سیدعلی اصغرموسوی در گروه تلگرامی"آرایه های عقل و عشق"

ادامه مباحث عرفانی از گروه تلگرامی "آرایه های عقل و عشق"

هم ,مولانا ,شیطان ,ی ,ای ,عارف ,خود را ,را از ,از این ,را به ,است و ,message  محمد وثوقی  ,forwarded message  دکتر ,درست؟ مولانا تفسیر ,نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

geoclossagu vicgalicon سیاست و پژوهش، دکتر مجتبی مقصودی حسین بیات Deborah's blog جومحمود Karl's life پایگاه اطلاع رسانی دفتر رهبری نقشه برداری اس ام اس عاشقانه نفحات تصویری